love
 
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان love و آدرس soltan-ghalbha.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





 

[ یک شنبه 8 بهمن 1398برچسب:, ] [ 10:36 ] [ saman ]

 باسلام

ازشما دوستان عزیز خواهشمندم نظرات خودتونو درباره ی بهتر شدن وبلاگ رو بنویسید

خیلی نامردی اگه نظر ندی

[ دو شنبه 2 بهمن 1398برچسب:, ] [ 10:1 ] [ saman ]

روزی که کوروش وارد شهر صور شد یکی از برجسته ترین کمانداران سرزمین فینیقیه (که صور از شهرهای آن بود) تصمیم گرفت که کوروش را به قتل برساند. آن مرد به اسم "ارتب" خوانده می شد و برادرش در یکی از جنگ ها به دست سربازان کوروش به قتل رسیده بود. کوروش در آن روز به طور رسمی وارد صور شده بود و پیشاپیش او، به رسم آن زمان ارابه آفتاب را به حرکت در می آوردند و ارابه آفتاب حامل شکل خورشید بود و شانزده اسب سفید رنگ که چهار به چهار به ارابه بسته بودند آن را می کشید و مردم از تماشای زینت اسب ها سیر نمی شدند ...

هیچ کس سوار ارابه آفتاب نمی شد و حتی خود کوروش هم قدم در ارابه نمی گذاشت و بعد از ارابه آفتاب کوروش سوار بر اسب می آمد. از آنجا که پادشاه ایران ریش بلند داشت و در اعیاد و روزهای مراسم رسمی، موی ریش و سرش را مجعد می کردند و با جواهر می آراستند. کوروش به طوری که افلاطون و هرودوت و گزنفون و دیگران نوشته اند علاقه به تجمل نداشت و در زندگی خصوصی از تجمل پرهیز می کرد، ولی می دانست که در تشریفات رسمی باید تجمل داشته باشد تا اینکه آن دسته از مردم که دارای قوه فهم زیاد نیستند تحت تاثیر تجمل وی قرار بگیرند. در آن روز کوروش، از جواهر می درخشید و اسبش هم روپوش مرصع داشت و به سوی معبد "بعل" خدای بزرگ صور می رفت و رسم کوروش این بود که هر زمان به طور رسمی وارد یکی از شهرهای امپراطوری ایران(که سکنه آن بت پرست بودند) می گردید، اول به معبد خدای بزرگ آن شهر می رفت تا اینکه سکنه محلی بدانند که وی کیش و آیین آنها را محترم می شمارد.

در حالی که کوروش سوار بر اسب به سوی معبد می رفت، "ارتب" تیرانداز برجسته فینیقی وسط شاخه های انبوه یک درخت انتظار نزدیک شدن کوروش را می کشید!

در صور، مردم می دانستند که تیر ارتب خطا نمی کند و نیروی مچ و بازوی او هنگام کشیدن زه کمان به قدری زیاد است که وقتی تیر رها شد از فاصله نزدیک، تا انتهای پیکان در بدن فرو می رود. در آن روز ارتب یک تیر سه شعبه را که دارای سه پیکان بود بر کمان نهاده انتظار نزدیک شدن موسس سلسله هخامنشی را می کشید و همین که کوروش نزدیک گردید، گلوی او را هدف ساخت و زه کمان را بعد از کشیدن رها کرد. صدای رها شدن زه، به گوش همه رسید و تمام سرها متوجه درختی شد که ارتب روی یکی از شاخه های آن نشسته بود. در همان لحظه که صدای رها شدن تیر در فضا پیچید، اسب کوروش سر سم رفت. اگر اسب در همان لحظه سر سم نمی رفت تیر سه شعبه به گلوی کوروش اصابت می کرد و او را به قتل می رسانید. کوروش بر اثر سر سم رفتن اسب پیاده شد و افراد گارد جاوید که عقب او بودند وی را احاطه کردند و سینه های خویش را سپر نمودند که مبادا تیر دیگر به سویش پرتاب شود، چون بر اثر شنیدن صدای زه و سفیر عبور تیر، فهمیدند که نسبت به کوروش سوءقصد شده است و بعد از این که وی را سالم دیدند خوشوقت گردیدند، زیرا تصور می نمودند که کوروش به علت آنکه تیر خورده به زمین افتاده است.

در حالی که عده ای از افراد گارد جاوید کوروش را احاطه کردند، عده ای دیگر از آنها درخت را احاطه کردند و ارتب را از آن فرود آوردند و دست هایش را بستند...

کوروش بعد از اینکه از اسم و رسم سوءقصد کننده مطلع گردید گفت که او را نگاه دارند تا اینکه بعد مجازاتش را تعیین نماید و اسب خود را که سبب نجاتش از مرگ شده بود مورد نوازش قرار داد و سوار شد و راه معبد را پبش گرفت و در آن معبد که عمارتی عظیم و دارای هفت طبقه بود مقابل مجسمه بعل به احترام ایستاد. کوروش بعد از مراجعت از معبد، امر کرد که ارتب را نزد او بیاورند و از وی پرسید برای چه به طرف من تیر انداختی و می خواستی مرا به قتل برسانی؟

  

ارتب جواب داد ای پادشاه چون سربازان تو برادر مرا کشتند من می خواستم انتقام خون برادرم را بگیرم و یقین داشتم که تو را خواهم کشت، زیرا تیر من خطا نمی کند و من یک تیر سه شعبه را به سوی تو رها کردم، ولی همین که تیر من از کمان جدا شد، اسب تو به رو درآمد و اینک می دانم که تو مورد حمایت خدای بعل و سایر خدایان هستی و اگر می دانستم تو از طرف بعل و خدایان دیگر مورد حمایت قرار گرفته ای نسبت به تو سوءقصد نمی کردم و به طرف تو تیر پرتاب نمی نمودم!

کوروش گفت در قانون نوشته شده که اگر کسی سوءقصد کند و سوءقصد کننده به مقصود نرسد دستی که با آن می خواسته سوءقصد نماید باید مقطوع گردداما من فکر می کنم که هنگامی که به طرف من تیر انداختی با هر دو دست مبادرت به سوءقصد کردی و با یک دست کمان را نگاه داشتی و با دست دیگر زه را کشیدی. ارتب گفت همین طور است. کوروش گفت هر دو دست در سوءقصد گناهکار است و من اگر بخواهم تو را مجازات نمایم باید دستور بدهم که دو دستت را قطع نمایند ولی اگر دو دستت قطع شود دیگر نخواهی توانست نان خود را تحصیل نمایی، این است که من از مجازات تو صرفنظر می کنم.

ارتب که نمی توانست باور کند پادشاه ایران از مجازاتش گذشته، گفت ای پادشاه آیا مرا به قتل نخواهی رساند؟ کوروش گفت : نه. ارتب گفت ای پادشاه آیا تو دست های مرا نخواهی برید؟ کوروش گفت: نه. ارتب گفت من شنیده بودم که تو هیچ جنایت را بدون مجازات نمی گذاری و اگر یکی از اتباع تو را به قتل برسانند، به طور حتم قاتل را خواهی کشت و اگر او را مجروح نمایند ضارب را به قصاص خواهی رسانید. کوروش گفت همین طور است. ارتب پرسید پس چرا از مجازات من صرفنظر کرده ای در صورتی که من می خواستم خودت را به قتل برسانم؟ پادشاه ایران گفتبرای اینکه من می توانم از حق خود صرفنظر کنم، ولی نمی توانم از حق یکی از اتباع خود صرفنظر نمایم چون در آن صورت مردی ستمگر خواهم شد.

ارتب گفت به راستی که بزرگی و پادشاهی به تو برازنده است و من از امروز به بعد آرزویی ندارم جز این که به تو خدمت کنم و بتوانم به وسیله خدمات خود واقعه امروز را جبران نمایم. کوروش گفت من می گویم تو را وارد خدمت کنند.

از آن روز به بعد ارتب در سفر و حضر پیوسته با کوروش بود و می خواست که فرصتی به دست آورد و جان خود را در راه کوروش فدا نماید ولی آن را به دست نمی آورد. در آخرین جنگ کوروش که جنگ او با قبایل مسقند بود نیز ارتب حضور داشت و کنار کوروش می جنگید و بعد از آنکه موسس سلسله هخامنشی(کوروش بزرگ) به قتل رسید، ارتب بود که با ابراز شهامت زیاد جسد کوروش را از میدان جنگ بدر برد و اگر دلیری او به کار نمی افتاد شاید جسد موسس سلسله هخامنشی از مسقند خارج نمی شد و آنها نسبت به آن جسد بی احترامی می کردند، ولی ارتب جسد را از میدان جنگ بدر برد و با جنازه کوروش به پاسارگاد رفت و روزی که جسد کوروش در قبرستان گذاشته شد، کنار قبر با کارد از بالای سینه تا زیر شکم خود را شکافت و افتاد و قبل از اینکه جان بسپارد گفت : بعد از کوروش زندگی برای من ارزش ندارد. 

کوروش بزرگ یا کوروش کبیر(۵۷۶-۵۲۹ پیش از میلاد)، نخستین پادشاه و بنیان‌گذار دودمان هخامنشی است. شاه پارسی پادشاهی انسان دوست بود و از صفات و خدمات او بخشندگی‌، بنیان گذاری حقوق بشر، پایه‌گذاری نخستین امپراتوری چند ملیتی و بزرگ جهان، آزاد کردن برده‌ها و بندیان، احترام به دین‌ها و کیش‌های گوناگون، گسترش تمدن و...شناخته شده‌ است.

[ شنبه 15 آذر 1393برچسب:, ] [ 12:20 ] [ saman ]

درویشی تهی‌‌ دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد . چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره‌ای به او کرد . کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند .
کریم خان گفت : این اشاره‌ های تو برای چه بود ؟
درویش گفت : نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم .
آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده ؟کریم خان در حال کشیدن قلیان بود ؛ گفت چه می‌خواهی ؟
درویش گفت : همین قلیان ، مرا بس است !چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت . خریدار قلیان کسی نبود جز کسی که می‌ خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد ! پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد !روزگاری سپری شد. درویش جهت تشکر نزد خان رفت .
ناگه چشمش به قلیان افتاد و با دست اشاره‌ای به کریم خان زند کرد و گفت : نه من کریمم نه تو ؛ کریم فقط خداست ، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست . . .

[ شنبه 15 آذر 1393برچسب:, ] [ 12:19 ] [ saman ]

من شکایت دارم...

از آن ها که نمی فهمند چادر مشکی یادگار مادرم زهراست 

از آن ها که به مسخره می گیرند قـداسـتِ حجابِ مادرم را ؛ 

چـــــرا نمی فهمی؟ 

این تکه پارچه ی مشکی، از هر جنسی که باشد حـــُرمــت دارد ...!

[ شنبه 15 آذر 1393برچسب:, ] [ 12:16 ] [ saman ]

 
لبخند مهربان تو جا در تنم دمید
فریاد حاجتم چو برون آمد از گلو
دست نوازش تو به فریاد من رسید
.
.
مادر
نمیتوانم کلامی در مورد اش بنویسم و عاجزم
فقد از خداوند میخواهم که
خـدایا بالاتر از بهشت هم داری..؟
برای زیر پای مــــــــادرم می خواهم
روز مادر مبارک
.
.
.
مادر نمــای قــدرت دنیـــای خلقـــت است
مادر به مـا ز ایــزد یکتــا فضیـــلت است
فـردوس را بــــه زیر قدمهـــاش مانده رب
کـو را مقــام، بعــد خـــدا در عبـادت است
.
.
.
مادر خوبم ، روزت مبارک
به تو سلام می کنم، تا خانه عروجم با دعای تو بنا شود
و دلم در آسمان آبی مهرت رها شود
روزت خجسته، لبانت پر ز خنده و دلت شاداب و سرزنده باد . . .
.
.
.
مادر ، تک‌واژه‌ای‌ست زیبا
مادر ، عین زیبایی‌ست و البته که زیباتر از زیبایی چیزی نیست
قلب بزرگ خدا در سینه‌ی مادران می‌تپد
مادر ، دستی بر گهواره دارد و دستی در دست خدا
آن‌گاه که مادر، گهواره را تکان می‌دهد
.
.
.
مادر قسم بجان عزیز ات که هیج گاه
یاد شکوه مند تو از دل نمی رود
تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک
نقشی تو هم دمی ز مقابل نمی رود
.
.
.
تقدیم به آنی که بهشت زیر پایش
که مهریش تا ابد در دلم جای دارد
تو بهترین گل ، میان شهر گلهایی
تو رنک آفتابی ، شب که می رسد
مسل ستاره گوییا مهتابی ، مادر خوبم
روزت مبارک
.
.
.
مادر ای معنی ایثار تو گل باغ خدایی
توی روزگار غربت با غم دل آشنایی
مینویسم از سر خط ای معنی بودن
منیویسم تا همیشه توی لایق ستودن
.
.
.
خدایا هرکه هستم هرچه هستم
به یک لحظه فدای مادرم کـــــــــن
.
.
.
خدا از خاک عشق تو رو سرشته
فـرســتـاده از آســمـون فـرشته
تـا در آغــوش امـن خـود بـگـیـرم
کـه ایـن یـک ذره جا مثـل بهشته
.
.
.
مادر زشیره ی دادی تــــــو شیـــر مــــــــادر
در پـــای نــو جوانت گشتی تـــو پیـر مــــادر
کانون زندگـــانی گـــــرم از محبت تـــــوست
آغوش گــــرم خـــود، از مـــا مگیـر مـــــادر
.
.
.
کیست مادر؟ نقشه ایجاد ما
کیست مادر؟ بانی بنیاد ما
قلب او سرچشمه امید هاست
سینه او مشرق خورشیدهاست
.
.
.
مادر ای والاترین رویا ی عشق
مادر ای دلوا پس فردای عشق
مادر ای غمخوار بی همتا ی من
اولین و آخرین معنای عشق
.
.
.
زیبا ترین کلمه برلب های بشریت کلمه«مادر» وزیبا ترین آوا،
آوای«مادرم» است.این کلمه آکنده از عشق و امید است،
کلمه شیرین و مهر انگیز که از اعماق قلب بر می خیزد
وزیبائی است.مادر همه چیز ماست
مادر آن روح جاودانی است که
لبریز از عشق و
زیبائی است
.
.
.
زنم از دیده بر دل روی مادر
منم مست کمان ابــروی مادر
گل از خجلت نقابی بر رخش زد
چو آمد عطر مشکین بــوی مادر
.
.
.
تو نمایانگر الطاف خدایی مادر
مروه و حج و صفایی مادر
زیر پای تو بهشت است بهشت
باز هم طفل توام ،هرچه کردم ، چه زیبا و چه زشت
.
.
.
مادر تابلوی آفریدگار است . تار و پود روح مادر را از مهربانی بافته اند.
عشق مادر هدیه بزرگ خدا به انسان. پس قدر این هدیه بزرگو ار را بدانیم .
.
.
.
هر لحظه در برابر من اشک ریختی
از چشم پر ملال تو خواندم شکایتی
بیچاره من، که به همه ی اشکهای تو
هرگز نداشت راه گناهم نهایتی
.
.
.
مادر ، تک‌واژه‌ای‌ست زیبا
مادر ، عین زیبایی‌ست و البته که زیباتر از زیبایی چیزی نیست
قلب بزرگ خدا در سینه‌ی مادران می‌تپد
مادر ، دستی بر گهواره دارد و دستی در دست خدا
آن‌گاه که مادر، گهواره را تکان می‌دهد
.
.
.
مادر قسم بجان عزیز ات که هیج گاه
یاد شکوه مند تو از دل نمی رود
تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک
نقشی تو هم دمی ز مقابل نمی رودش

[ سه شنبه 10 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 11:58 ] [ saman ]

 

 

نامه جالب یک متهم (خنده دار)


شاکی پرونده سلام ، درسته من متهمم
حتی برای متهم شدن پیش تو هم کمم

چه ذوقی کردم ، شنیدم گفتی شکایت می کنی
اما دلم گرفت که گفتی ، منو اذیت می کنی

من تو رو اذیت می کنم ؟، منی که می میرم برات
منی که تندی می شکنم زیر تولد نگات

تو حکم من نوشته بود ، طبق مواد یک و بیست
تو روزگار من و تو این کارا عاقلانه نیست

معلومه عاقلانه نیست ، عاشق که عاقل نمی شه
ولی با این جواب من که حکمی باطل نمی شه

شاکی محترم ، گلم ، بگو که زندونیم کنن
بگو پیش پای چشات ، یک شبه قربونیم کنن

بگو به افتخار تو ، بیان منو دار بزنن
علت دیوونگیمو ، تو کوچه ها جار بزنن

بگو که از رو قصمون کلی لالایی بسازن
عکسای زیبا رو ولی اینجا و اونجا ، نندازن

آخه حسودی می کنن، بفهمن این راز و همه
فردا تقلب کنن از جنون این متهمه

دوس ندارم زیبای من از هر کسی شاکی باشه
متهم اون نباید تو کره ی خاکی باشه

شاکی من ، قانون می گه : به هر کی رو کنه جنون
چون قانونو نمی شناسه ، دیگه نه تنبیه و نه اون

متهمت ، اما می خواس ، شامل این بندا نشه
به خاطر همین داره ، بارای عقلو می کشه

نشسته تنها ، این گوشه ، بدون حامی و وکیل
کلی خوشش اومده از عشق تو وجرم و دلیل

خوب می دونه اگه وکیل ببنده این پرونده رو
می چینه از لبای تو گلای سرخ خنده رو

درسته که عاشقتم ، اما مگه من دیوونم
خنده رو از تو بگیرم ، که بی چشات نمی تونم


خلاصه که شاکی ماه ، صاحب پرونده ی من
خاطره ی گذشته هام ، مالک اینده ی من

متهمت قصدی نداشت ، عاشقیشو به دل نگیر
فقط اونو قبول بکن ، به چشم مجرمی اسیر

اینجا وکیلی نمی یاد که بگه من جنون دارم
چون اگه آزادم کنن ، باز سرتو درد می یارم

شاکی نازنین من ، مزاحمت شدم ، ببخش
مثل تمام لحظه ها ، بتاب و آروم بدرخش

متهمت قول می ده که دیگه به تو نامه نده
درسته دیوونس ولی موندن رو قول بده

فک نکنی نامه ی من شده مثل دفاعیه
شاکی گل ، نشون ندی این مدرک و به قاضیه

نشون بدی اونم می گه به خاطر درد جنون
متهمت گناه داره ، بگذر از اتهام اون

ولی تو این کار و نکن ، می خوام اسیری بکشم
تابلوی چشمای تو رو ناز و کویری بکشم

فدای چشمات که تو نور ، هزار و صد رنگ می شه
زرد پاییزی می پوشی ، چشات چه خوش رنگ می شه

راحت شدی از دست من با شعر و عشق و التماس
نمی گم اما ، نمی یام ، بیرون از این رخت و لباس


به شاکی مثل گلم ، از منی که متهمم
زیبا جون اشکال نداره ، امضا کنم که مریمم ؟

مریم دیوونه ی تو ، یازده آبان و یه روز
جرم من افتخارمه ، به قاضیم می گم هنوز

یادت باشه لحظه ی صدور حکم ، تو محکمه
دلت نسوزه ، نگذری از تقصیر متهمه

شاکی هیچ کس نشو ، فقط اینو ازت می خوام
فدای شکی گل و جرم جنون و اتهام

الهی دروازه ی بخت ، به روت همیشه وا بشه
دست به خکستر بزنی ، الهی که طلا بشه

متهم هر چی ردیف ، ردیف پنج و دو و سه
نمی ذارم تو عاشقی ، کسی به گردم برسه

[ پنج شنبه 15 فروردين 1392برچسب:, ] [ 11:37 ] [ saman ]

 


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس

 

[ یک شنبه 27 اسفند 1391برچسب:, ] [ 13:56 ] [ saman ]


امسال هم چون سالهای دیگر بهار با تمام زیبایی هایش عزم جزم کرده تا بیاید و مهمان خانه های ما ایرانیان شود. هرچند اینطور بنظر می رسد که بخاطر افزایش بی رویه قیمت ها و کاهش شدید قدرت خرید مردم دلها بیشتر از هر سال دیگری شور می‌زند و نگران‌ آمدن بهار است اما بهار می آید تا دلهایمان را بهاری کند به قلبهایمان آرامش ببخشد، نوید شادابی و سرزندگی دهد و نوروز بر تار روزگار خوش بنوازد ...

گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net


بهار که می آید، دستان باد بوی شکوفه می دهد
جوانه های تک درخت باغچه، با نوازش نسیم جان می گیرند
آرام و آهسته
خدایا، رویش یک دانه تمام عظمت تو را فریاد می زند

گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


من یقین دارم بهار می آید
اما این را هم می دانم که او فقط بهانه ایست برای رویش!
دلی که بهاری باشد برای رویش از او اجازه نمی گیرد، هر جا باشد بهار را به آنجا می کشاند
بارها دیده ام بهار، به عادت تکرار، میهمان دلهایی شده تا بهانه رویش شود

گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس

بهار عاشق بود و زمین معشوق
عشق بی تابی می آورد و بهار بی تاب بود
زمین اما آرام و سنگین و صبور و بهار پرده از عاشقی برداشت
آن هنگام که رازش عظیم گشت و عشقش هویدا و جهان حیرت کرد

گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


برخیز که می‌رود زمستان
بگشای در سرای بستان

نارنج و بنفشه بر طبق نه
منقل بگذار در شبستان

وین پرده بگوی تا به یک بار
زحمت ببرد ز پیش ایوان

برخیز که باد صبح نوروز
در باغچه می‌کند گل افشان

گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک
شاخه های شسته، باران خورده، پاک
آسمان آبی و ابر سپيد
برگهای سبز بيد
عطر نرگس، رقص باد
نغمه و بانگ پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک ميرسد اينک بهار
خوش بحال روزگار …

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


منتظران بهار! بوی شکفتن رسید
مژده به گل‌ها برید، یار به گلشن رسید
لمعه مهر ازل، بر در و دیوار تافت
جام تجلی به دست، نور ز ایمن رسید
نامه و پیغام را رسم تکلف نماند
فکر عبارت کراست معنی روشن رسید
زین چمنستان کنون، بستن مژگان خطاست
آینه صیقل زنید دیده به دیدن رسید
بیدل از اسرار عشق، هیچ کس آگاه نیست
گاه گذشتن گذشت، وقت رسیدن رسید

گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


بازم بهار می خواد بیاد
مهمون خونه ها بشه

می خواد یه کاری بکنه
لبها به خنده وا بشه

پروانه ها رو میاره
پر بزنن تو باغچه ها

صورت گل را ببوسن
حرف بزنن با باغچه ها

آدمها رو وا می داره
خونه تکونی بکنن

بلبلا ر ووا می داره
تا نغمه خونی بکنن

به ابر می گه بازم ببار
به روی هر شهر و دیار

بازم شکوفا می کنه
گلها رو توی سبزه زار

بهار میاد با یک سبد
پر از گلای رنگارنگ

روی لبات جا می ذاره
یه خنده ناز و قشنگ

گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس

 

[ یک شنبه 27 اسفند 1391برچسب:, ] [ 13:54 ] [ saman ]

 

 1-چرا مردها دارای وجدان پاکی هستند؟

به این دلیل که هیچ گاه از آن استفاده نمی کنند

2- چرا مردها همیشه خوشحالند؟

 

 

چون آدم های بی خیال فقط می خندند

3- چرا روانکاوی مردها خیلی سریع تر نسبت به خانم ها انجام می پذیرد؟

 

 
 
 

 

 
 
 

 

 
 

 زیرا هنگامیکه زمان بازگشت به دوران کودکی فرا می رسد، مردها همان جا قرار دارند

 

 

 

4- اگر یک مرد و یک زن با هم از یک ساختمان 10 طبقه به پایین بیفتند کدامیک زودتر به زمین میرسد؟

 

 خانم، چرا که آقا راه را گم می کند

 

 

 

5- شباهت آقایون با آگهی های بازرگانی چیست؟

 

 
 
 شما نمی توانید یک کلمه از حرف های آنها را باور کنید و هیچ چیز برای زمانی بیش از 60 ثانیه دوام نمی آورد

 

 

 

6- ورزش کنار دریای آقایون چیست؟

 هر موقع خانمی را در بیکینی می بینند شکم هایشان را تو می دهند

 

 

7- به یک مرد با نصف مغز چه می گویند؟

با استعداد

8- فرق بین نرخ اوراق بهادار با مردها در چیست؟

 

 
 
 نرخ اوراق بهادار رشد می کند

 

 

 

9- خدا بعد از خلق مرد ها چه گفت؟

 

 
 
 من می تونم کارمو بهتر از این انجام بدم

 

 

 

10- 2 دلیلی که مردها به مسائل کاری خود فکر نمی کنند

 

 
 
 1- فکری ندارند 2- کاری ندارند

 

 

 

11- در آمریکا به یک مرد باهوش و با استعداد چه می گویند؟

 

 توریست
 

 

 

12- اگر آقایون هم باردار می شدند آنوقت

 

 
 
 خدمات پزشکی در مغازه های خواروبار فروشی هم ارائه می شد

 

 

 

13- آیا شنیده اید که مردی مدال طلای المپیک را از آن خود ساخت؟

 

 
 
 او بعدا آنرا برنز رنگ کرد

 

 

 

14- یک وضعیت غیر قابل كنترل چیست؟

 

 
 
144 مرد در یک اتاق

 

 

 

15- برای درست کردن پاپ كُرن به چند مرد نیاز است؟

 

 3 تا، یک نفر ماهیتابه را بر روی گاز نگه میدارد و دو نفر دیگر گاز را تکان میدهند تا گرما به تمام سطح ماهیتابه برسد
 

 

 

16- آقایون لباس هایشان را چگونه دسته بندی می کنند؟

 

 \'\'کثیف\'\' و \'\' کثیف اما قابل پوشیدن\'\'
 

 

 

17- تنها یک مرد می تواند یک ماشین ارزان قیمت 2 میلیون تومانی بخرد و

 

 یک سیستم صوتی 4 میلیون تومانی بر روی آن نصب کند
 

 

 

18- زمان با ارزش مردها در کنار همسرانشان چگونه می گذرد؟

 

 ملافه را روی سرشان می کشند و می گویند \'\'تو خیلی نازی عزیزم\'\'
 

 

 

19- یک خانم 35 ساله به بچه دار شدن فکر می کند، یک مرد 35 ساله به چیزی فکر می کند؟

 

 به قرار گذاشتن با بچه ها
 

 

 

20- شما به مردی که همه چیز دارد چه میدهید؟

 

 زنی که به او نشان دهد چگونه می تواند از آنها استفاده کند
 

 

 

21- چرا عنکبوت های سیاه پس از جفت گیری، جفت خود را می کشند؟

 

 به این خاطر که می خواهند قبل از شروع خرخر جلوی آنرا بگیرند
 

 

 

22- چرا مردان تنها در نیمی از زندگی خود با بحران مواجه هستند؟

 

 زیرا آنها در تمام طول زندگی خود در دوران نوجوانی به سر می برند
 

 

 

23- آینده نگری یک مرد چگونه مشخص می شود؟

 

 به جای یک بطری 2 بطری مشروب بخرد
 

 

 

24- رفتن به بار مجردها چه فرقی با رفتن به سیرک دارد؟

 در سیرک كسی صحبت نمی کند
 

25- چرا مردها به دنبال خانمهایی هستند که هیچ گاه قصد ازدواج با آنها را ندارند؟

 به همان دلیلی که آدمها ماشینی را دنبال می کنند که هیچ گاه نمی توانند در آن رانندگی کنند
 

26- شما با مرد مجردی که تصور می کند بهترین هدیه خدا نصیب او شده چه می کنید؟

 او را مبادله می کنیم
 

27- چرا آقایون مجرد جذب خانم های با هوش می شوند؟

 دو چیز مخالف نسبت به هم کشش دارند
 

28- شباهت آقایون با ماشین چمن زنی در چیست؟

 

 هر دو خیلی سخت به کار می افتند، در هنگام کار سر و صدای زیاد ایجاد می کنند و حتی نیمی از وقت را هم نمی توانند به درستی کار کنند
 

 

 

29- فرق یک شوهر جدید با یک هاپوی جدید در چیس

 

 

بعد از یک سال هاپو هنوز هم از دیدن شما به هیجان می آید

 

 
 
 

30- نازکترین کتاب دنیا چه نام دارد؟

چیزهایی که مردان در مورد زنان می دانند.


بخندید تا دنیا به روتون بخنده
از الان به بعد اقایون بخندند


خانم ها مثل راديو هستند. هر چي مي خواهند مي گويند ولي هر چه بگو يي نمي شنوند.

 
خانم ها مثل شبكه اينترنت هستند، از هر موضوعي يك فايل اطلاعاتي دارند

 
خانم هامثل چسب دوقلو هستند، اگر دستشان با گوشي تلفن مخلوط شد, ديگر بايد سيم را بريد

 
خانم ها مثل موتور گازي هستند، پر سر و صدا, كم سرعت, كم طاقت

 
خانم ها مثل رعد و برق هستند، اول برق چشمهاشون مي رسه, بعد رعد صداشون

 
, ] [ 19:20 ] [ saman ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ
موضوعات وب
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 6
بازدید ماه : 24
بازدید کل : 2352
تعداد مطالب : 30
تعداد نظرات : 7
تعداد آنلاین : 1